معنی جلگه وسیع

واژه پیشنهادی

فارسی به آلمانی

جلگه وسیع بی درخت

Steppe (f)


جلگه

Blank [adjective], Einfach, Kampagne [noun], Schlicht

فرهنگ معین

جلگه

(جُ گِ) (اِ.) زمین صاف و هموار.


وسیع

(وَ) [ع.] (ص.) فراخ، گشاد.

فارسی به عربی

جلگه

حمله، سهل

فرهنگ پهلوی

جلگه

زمین پهناور

لغت نامه دهخدا

وسیع

وسیع. [وَ] (ع ص) فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج). جای فراخ. پهناور. متسع. جادار. گشاد. گشاده. واسع. عریض. باوسعت و ممتد. (ناظم الاطباء): علی تکین از آب بگذشت و در صحرایی وسیع بایستاد. (تاریخ بیهقی).
- وسیعالمشرب، بی بندوبار و لاابالی در اصول وفروع دین. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- وسیع بودن، وسعت داشتن.
- وسیع کردن، وسعت دادن.
|| اسب فراخ گام و فراخ ذراع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || دور. (یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

جلگه

زمین مسطح، هموار، و پهناور با شیب کم و سطح رسوبی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

جلگه

دشت، هامون

فرهنگ فارسی هوشیار

جلگه

زمین و مسطح دارای گیاه، زمین هموار و دشت و هامون

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

وسیع

گسترده، دامنگیر، فراخ

معادل ابجد

جلگه وسیع

204

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری